پیوند ها
تبادل لینک هوشمند
دیگر موارد
آمار وب سایت:
آمار وب سایت
آمار مطالب کل مطالب : 97کل نظرات : 4 آمار کاربران افراد آنلاین : 1تعداد اعضا : 0 کاربران آنلاین آمار بازدید بازدید امروز : 8باردید دیروز : 1 بازدید هفته : 67 بازدید ماه : 8 بازدید سال : 2860 بازدید کلی : 65248 |
نوشته شده به دست محمدرضا
اشکی که بر گونه آمدچگونه آرمیتا "اشک" دانشجویان را درآورد
در سومین روز از اردوی آموزشی تشکیلاتی جهاد اکبر،دانشجویان عضو اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل میزبان خانم شهره پیرانی (همسر شهید رضایی نژاد) و آرمیتا رضایی نژاد بودند.
به گزارش خبرنامه دانشجویان ایران؛ متن زیر حاشیهنگاری محسن اقبالدوست دانشجوی حقوق دانشگاه قم از حضور همسر و فرزند شهید داریوش رضایینژاد در جمع دانشجویان است. می ترسیدم! نه اینکه از اجرا بترسم! تا حالا با خانواده شهید صحبت نکرده بودم و نمی دانستم چه بگویم! اگر کلی هم حرف را در دهانت مزه مزه کنی باز وقتی که حرف را زدی نمی دانی که دل دختر شهید را سوزاندی یا نه! شما جای من بودی چه می کردید؟ به بچه ها می گفتم کاش می شد کسِ دیگری را برای اجرای برنامه بیاورند. گفتم خانم باشد بهتر است! بچه ها مخالفت کردند. نمی دانم این آقای بهداد پور را چه کسی سر راه گذاشت! می گفتند که دانشجوی دانشگاه یاسوج است و سابقه اجرا داشت. خلاصه ما هم از خدا خواسته، گفتیم که به او بگویید که برنامه را اجرا کند!
ف............ع..................ل.............ا + نوشته شده در دوشنبه یازدهم دی 1391ساعت 1:46 توسط fateme golab
اشک هایی که بند نمی آمد ...اولین بار بود که صدای مهدیار را از پشت تلفن میشنیدم و چه سعادتی داشتم که این اولین بار اینچنین شکرین شد: “با چندتا از بچههای وبلاگی میخواهیم بریم دیدن خانواده شهدای هستهای. پایهای؟” مگر میتوان در برابر این پیشنهاد اغواگرانه، پاسخی غیر از “بله” گفت؛ حتی اگر به شدت مشغول گرفتاریهای زندگی باشی و در آستانه انتخابات مجلس نهم هم باشد.
دو روزی گذشت تا بالاخره پنجشنبه ۱۱ اسفند ساعت ۳ بعدازظهر رسید. من، هابیل (میثم رمضانعلی)، مهدیار، ناطور، محمدصالح مفتاح و مجتبی دانشطلب جلوی یک آپارتمان معمولی در غرب تهران ایستاده بودیم و داشتیم به صحبتهایی که میخواهیم و باید در منزل شهید داریوش رضایینژاد بگوییم، فکر میکردیم تا بالاخره میثم زنگ را فشار داد و “سلام، بفرمایید” و درِ آپارتمان باز شد. منزل شهید همان طبقه اول بود؛ یک خانه ۸۰ متری ساده که وسایل منزل خیلی ساده و البته با ظرافت در آن چیده شده بود. همسر شهید و برادرشان به همراه خواهر شهید به استقبال ما آمدند. بعد از سلام و احوالپرسی مختصر، همین که روی مبل نشستم چشمم به تابلوی تقریبا بزرگ روی دیوار افتاد: همان عکس معروف و محبوب آرمیتا رضایینژاد همراه با رهبری که ماجراهای نقاشی او برای “آقا” را روایت میکرد.
یک نگاه به چهره آرمیتا کردم و نگاهی به تابلوی روی دیوار. آن دختر معصوم و بامزهای که برای رهبری نقاشی کشیده بود و آقا از زیبایی موهای بلندش گفته بود، اکنون آرام ولی با چشمانی که شیطنت بچگانه در آنها موج میزد، در برابر ما ایستاده بود.
گلایههایی هم مطرح شد که خواستند که برای جلوگیری از سوءاستفاده ضدانقلاب، رسانهای نشود. اما آن چیزی که اشک ما را درآورد، شور عشق ایشان وقتی که درباره همسر شهیدش حرف میزد، بود. از اخلاقش میگفت، از علاقه خاصش به آرمیتا و از تعهدی که شهید رضایینژاد نسبت به مردم کشورش داشت و از روز ترور… وسط صحبتهای همسر شهید، آرمیتا درگوش مادرش چیزی گفت و با چشمانی معصوم و مظلوم منتظر پاسخ مادر ماند. خانم رضایینژاد هم با خنده، از درخواست آرمیتا برای رونمایی از “همستر”ش خبر داد که با استقبال ما روبهرو شد. همسر شهید همچنین گفت که آرمیتا زمان حضور رهبری در منزلشان هم میخواسته حیوان خانگیاش را نشان آقا بدهد که امکانش پیش نیامد.
با اشاره به بچهها فهماندم که وقت رفتن است. مجددا تشکر کردیم از پذیرایی عالی و گرم خانواده شهید رضایینژاد و ابراز امیدواری برای انتشار خاطرات شهید و ساخت یک مستند از زندگی این دانشمند شهید. وقتی خداحافظی کردیم و از آپارتمان ۸۰ متری خانواده شهید رضایینژاد در غرب تهران بیرون آمدیم، هوا بسیار سرد بود و باد شدیدی میوزید اما داغِ از دست دادن یک جوان مسلمان ایرانی که فقط به دلیل تلاش برای درخشان کردن نام کشورش ترور شد، قصد سرد شدن نداشت؛ این را از اشکهای خشک شده روی گونههای بچهها میشد فهمید. یلداتون زیبا منبع : http://armita-rezaeenejad.blogfa.com/category/2 تعداد بازدید از این مطلب: 278
موضوعات مرتبط:
خاطرات ,
,
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::. |
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
مطالب پر بازدید
نویسندگان
آخرین مطالب
|